بازي باغبان
آخر هفته با دوستاتون مي رين يه جايي كه خيلي سر سبزه وپيش خودتون فكر مي كنين چه جاي زيباييه! همون جوري كه دارين لذت مي برين متوجه مي شين يه نفر افتاده به جون درخت ها، شاخ و برگ هاشونو مي بره ، بعضي از گياهارو از ريشه در مياره ، زمين رو هم زير رو مي كنه ، بعضي از حيونا رو از بين مي بره و تازه يه چيز هاي بد بويي هم كنار درخت ها چال مي كنه... پيش خودتون چي فكر مي كنين؟ بايد بگم اين بازي باغبون بود.
اين شب ها شب هاي احياست كه ما اصطلاحاً شب زنده داري مي كنيم. در واقع شب بيدار مي مونيم تا زنده بشيم . چون متوجه شديم درحال مرگيم يا مرديم. سرزمين وجود ما و باغ وجود ما به يك بيابون تبديل شده، يا در حال تبديل شدن به اونه. چيزي كه معلومه اينه كه از دست ما كاري بر نمي ياد منتظر يه باغبوني هستيم كه كوير وجودمون رو دوباره تبديل به باغ بهشتي كنه. اون وقتي بياد زمين دلمونو شخم مي زنه و شاخ و برگ هاي خشك درخت هامونو مي بره. علف هاي هرز وجودمون رو كه تو همه وجودمون ريشه كردن از خاك بيرون مياره و به زمين ما نور و آب حيات ميده، تا دوباره زنده بشه. ممكنه اين كارها درد هم داشته باشه اما مگه تولد بدون درد هم داريم. شب هاي احيا از اون شب هاييه كه امكان حضور باغبون بيشتر از وقت هاي ديگست. بايد صداش كنيم تا بياد. كه وقتي مياد زندگي و حيات روهم با خودش مياره وقتي مياد فرشته ها هم باهاش ميان .
تنزل الملائكه و الروح فيها باذن ربهم من كل امر.
بايد از ته دل بخواهيم چون كه با خواست ما، اولين شخم زده ميشه. از ته دل صداش كنيم . از ته دل صداش كنيم . از ته دل صداش كنيم.