loading...
آنلاین خلیل
Khalil بازدید : 137 دوشنبه 04 فروردین 1393 نظرات (0)

چندنفر داشتن ميرفتن کوه، سرپرستشون (که از قضا لکنت زبون همداشته) از وسط راه شروع مي‌کنه ميگه: چ چ چ.... ملت اول يکم نگاش مي‌کنن ببيننچي‌ميخواد بگه،‌ بعد مي‌بينن نمي‌تونه حرفش رو بزنه، بي‌خيال ميشن و راه ميافتن،اين بابا هم همه مسير همينجور هي ‌ميگفته چ..چ..چ.. وقتي ميرسن بالا ميخواستن چادربزنن. سرپرسته بالاخره ميگه: ‌چ..چ..چا..چا..چا..چادر يادم رفت! ملت ميگن اي بابازودتر مي‌گفتي، حالا بايد برگرديم پايين! تو راه برگشت سر پرسته هي ميگفته: ش ش ش.. ولي ملت ديگه شاکي بودن و کسي توجه نمي‌کرده، وقتي مي‌رسن پايين يارو بالاخره ميگه: ش..ش..ش..شو..شو..شوخي کردم

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
a :: تلاش شایسته برای تبیین ارزش‌های انقلاب اسلامی // b :: ارائه و ترویج سبک زندگی اسلامی – ایرانی // c :: توسعه و تجلی مفاهیم، نمادها و شاخص‌های هویت اسلامی – ایرانی //
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    از عملکرد ما راضی هستید ؟
    آیا ماهواره در زندگی انسانها تأثیر گذار است ؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 282
  • کل نظرات : 88
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 5
  • آی پی امروز : 70
  • آی پی دیروز : 11
  • بازدید امروز : 77
  • باردید دیروز : 13
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 109
  • بازدید ماه : 210
  • بازدید سال : 983
  • بازدید کلی : 111,549