انقلاب اسلامی ما در بین دو مقطع مهمّ و اساسی قرار گرفته است؛ از یک طرف عاشورا و از طرف دیگر عصر ظهور، که عاشورا مبدأ آن و ظهور مقصد آن است. مبانی انقلاب عظیم اسلامی ما به عاشورا برمیگردد و با الهام از این مکتب تحقق پیدا کرده و در مقصد هم خود را برای امر ظهور امام زمانعلیهالسلام آماده میکند؛ امر ظهوری که با وعدة الهی تحقق مییابد و مردانی از خطّه ایرانزمین جزء برترین یاران حضرت خواهند بود.
پیامبر عظیم الشأن اسلامصلیاللهعلیهوآله با نزول آیۀ «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا مَنْ یرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دینِهِ فَسَوْفَ یأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یحِبُّهُمْ وَ یحِبُّونَهُ»؛ (1) «ای کسانی که ایمان آوردهاید! هر کس از شما، از آیین خود باز گردد، [به خدا زیانی نمیرساند] خداوند جمعیتی را میآورد که آنها را دوست دارد و آنان [نیز] او را دوست دارند.» دست روی دوش سلمان گذاشت و فرمود: «هموطنان او مصداق این آیهاند». (2) سؤال این است که یاوران دین پیامبرصلیاللهعلیهوآله و منتظران حقیقی امام زمانعلیهالسلام طبق وعدة پیامبرصلیاللهعلیهوآله با آن رسالت بزرگ در کجا و چگونه تربیت شدهاند؟ اینها کیستند و اوصافشان کدام است؟
برای بنای یک ساختمان عظیم به پایههای محکم و با استقامت نیاز است. اگر حجم بار ساختمان سنگین باشد، حتماً میبایست ستونها و عمودهایی که میخواهند آن همه بار را تحمّل کنند از قدرت و تحمّل بالایی برخوردار باشند. انسانهایی که در حکومت جهانی امام زمانعلیهالسلام - که در بُعد خود بینظیر است ـ زیر بار این مسئولیت عظیم میروند، باید چنان قرص و محکم باشند که در رسالت و مأموریت خود تمام سختیها و مشکلات را از پیش خود بردارند و اینها نیستند مگر کسانی که با الهام از مکتب امام حسینعلیهالسلام و یاران صدّیق حضرتش به تربیت خود پرداختهاند.
مقطع دفاع مقدس بهترین بهانه برای تأسیس دانشکدهای شد تا یاران و یاوران خوب امام زمانعلیهالسلام در میان دو موقعیت مهمّ و کلیدی عاشورا و ظهور به پرورش خود پرداخته و آرام آرام مقدّمات امر ظهور حضرت را فراهم کنند تا انشاء الله خود را برای مبارزهای همهجانبه با نظام سلطه مهیا سازند. در پی باز شدن این دانشگاه خودسازی، مردان بزرگی فارغ التحصیل شدند که مدال زرّین و با افتخار شهادت نصیب آنها گشت، با انتخاب خدای متعال در کهکشان شهادت، ستاره شدند و با تلألؤ خود راه را بر گمشدگان طریق، نمایاندند. شهدایی که با سیرت عاشورایی خود، صورت مسئلة زندگی را به بندگی خدا رهنمون داشتند و هر کجا نام و آوازة آنها پیچید، عطر خدا را با خود به ارمغان آوردند. خاک و یادشان رنگ خدا گرفت:
خاک شهیدان عشق گر بشکافی هنوز آید از آن کشتگان زمزمه دوست دوست
شهدا محبّ خدایند
خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید: «مِنَ الْمُؤْمِنینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ ینْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدیلاً»؛ (3) «در میان مؤمنان مردانی هستند که بر سر عهدی که با خدا بستند صادقانه ایستادهاند؛ بعضی پیمان خود را به آخر بردند [و در راه او به شهادت رسیدند] و بعضی دیگر در انتظارند؛ و هرگز تغییر و تبدیلی [در عهد و پیمان خود] ندارند.» یعنی به عشق او جان باختند؛ پس چرا عطر او را نداشته باشند؟ و چون خدا را دوست داشتند، خدا هم آنها را دوست دارد: «یحِبُّهُمْ وَیحِبُّونَة»؛ (4) لذا در این نوشتار به تبیین اوصاف شهیدان حق و فضیلت میپردازیم تا بتوانیم از آن الگوهای عاشورایی مدد گرفته و در عرصه تبلیغ خصوصاً برای جوانان عزیز این بزرگواران را معرفی کنیم.
پیش از آنکه به توصیف آن ستارههای هدایت بپردازیم، لازم است نکتهای مورد توجه قرار دهیم و آن اینکه گاهی میپرسند: چگونه میشود شهدا برای ما الگو باشند؟ شهدایی که در حال و هوای خاصّ زندگی میکردند و سایة مرگ روی سر آنها بوده و در نتیجه تابع شرایط زیستی خاصّ خود، گرایش به ارزشها و معنویت به طور طبیعی برای آنها مورد توجه بوده؛ ولی اینک زمان و مکان عوض شده و شرایط کاملاً متضادّ است. به عبارت دیگر اسوههای دیروز در پذیرش معنویت مُکرَه بودند؛ یعنی به اقتضای جنگ و مرگ و شهادت، رویکردشان معنوی بود؛ اما منِ جوان امروز چه کنم که به هر طرف روی میگردانم، هجمههای فرهنگی و ناهنجارهای اخلاقی آلوده امر میکند؟
در پاسخ باید گفت: آیا این معنویت مذکور فقط در دل دفاع مقدس بود؟ و اگر بود، برای چه بود؟ یعنی حماسه آفرینان عرصة دفاع مقدس صرفاً نورانیت و معنویت خود را از جنگ گرفتند؟ یا اینکه در بدترین و سختترین شرایط طاغوت و آلودگیها نیز سر سپردة حق و بنده خدا بودند؟ جنگ، میدان ظهور و بروز سجایای الهی و انسانی آن رادمردانی شد که در عرصههای گوناگون زندگی، دعوت شیطان و طاغوت را نپذیرفتند و اتّفاقاً اینها بودند که در عبودیت و بندگی به حدّی رسیدند که چون قلّههای سر به فلک کشیده، موجودات از آبشار وجودشان در دامنة کوه، بهرهمند شدند و چشمههای جوشان جان عطشناک تشنهگان را سیراب کردند و اساساً معنویت و نورانیت را بر سفره معنوی دفاع مقدس پررنگتر کردند. آنها در کلاسهای این دانشگاه به تعلیم و تربیت پرداختند و آموزههای دینی را به نمایش گذاشتند و از باب «کُونُوا دُعَاةَ النَّاسِ بِغَیرِ أَلْسِنَتِکُم؛ (5) مردم را هدایت کنید با غیر زبانتان»، الگوی عملی ما، برای تربیتشدن در امر ظهور شدند.
نگاهی به شناخت و معرفت شهدا
شناخت آنها از راه و راهنمایی بود که در آن و با آن حرکت میکردند. راهشان ولایت و راهنمایشان ولی بود. دانستند که در عصر غیبت یله و رها نیستند، چه در عصر نبوت و چه در عصر امامت و چه در عصر فقاهت، خط خدا برای حاکمیت حق، «خط ولایت» است. چه ولی نبی باشد، چه امام و چه فقیه، ولایت او الهی است؛ لذا با تمام وجود به ولایت عشق ورزیدند؛ عشقی و محبتی از جنس اصحاب امام حسینعلیهالسلام به سرور و سالارشان، و هر شهیدی که روی زمین میافتاد، سفارش امام را به دیگری میکرد؛ چنانچه وقتی حبیب بن مظاهر بر بالین مسلم بن عوسجه آمد، مسلم اشاره کرد که امام تنها نماند (6)، و این سخن شهیدان ما بود که میگفتند: «سلام ما را به امام برسانید و بگویید تا آخرین قطره خون و تا آخرین نفس در راه تو جنگیدیم.»
وقتی شهید عزیز محمدحسن ترابیان (7)، معروف به حسن قمی، از سفر معنوی حجّ برگشت، از آنجا که حجّ با ولایت معنا پیدا میکند، بسیار متمایل بود تا به بارگاه قدس رضوی ثامن الحججعلیهالسلام رفته و با زیارت آن حضرت توفیق خود را کامل کند. پدر بزرگوارش میفرمود: «عجیب اشتیاق زیارت امام رضاعلیهالسلام را از جان داشت؛ ولی میگفت: چون امام فرموده جوانها جبههها را پر کنند، باید زودتر به جبهه بروم، گفتم: پسرم! 4، 5 روز رفت و برگشت تو به مشهد به جایی برنمیخورد، گفت: پدر! اطاعت امر امام خمینی واجب است؛ ولی زیارت فعلاً مستحب، برایم دعا کن تا به زودی زیارت نصیبم شود. رفت و عملیات والفجر 8 با رمز «یا فاطمة الزهراءعلیهاالسلام «صورت گرفت و محمدحسن به شهادت رسید و با سایر شهدای عزیز بدن مطهرش به معراج شهدای اهواز منتقل شد، اعلام کردند برای شناسایی بدن او به معراج بیایید. در آنجا 2 روز تمام اجساد مطهر شهدا را بررسی کردم؛ ولی جنازة محمدحسن را نیافتم. خیلی متأثر و ناراحت بودم که تکلیف جنازة محمدحسن چه میشود؟ نشستم، ناراحت و غمگین و سر در زانوی غم برده بودم که کسی روی شانة من دست گذاشت و گفت: آقای ترابیان! ما عذرخواهی میکنیم، جنازه فرزند عزیز شما اشتباهاً به مشهد رفته است و به زودی برمیگردد. به او گفتم: اشتباهی نرفته است. رابطه او با امام رضاعلیهالسلام از یک طرف، اطاعت او از امام خمینیرحمهالله از طرف دیگر کار را به اینجا کشانده است. شهدا زندهاند، اشتباهی کدام است؟» (8)
آنانکه در عصر غیبت اینگونه به نائب امام زمانعلیهالسلام معرفت داشته و تا بدین حدّ از او اطاعت پذیری کردند، قطعاً امام معصومعلیهالسلام دست آنها را میگیرد. او نگاهش به ولایت فقیه، نگاه به ولایت معصوم بود. امام را تابش انوار امام زمانعلیهالسلام میدید، ارتباطش با امام معنای ارتباط با امام معصوم به خود داشت، حقیقتاً نگاهش عاشورایی بود و چون مسلم بن عوسجه در لحظة آخر سفارش امام را بر لب داشت و اینک ماییم و پیام این شهدای عزیز و با کرامت که با امام خامنهای (مدّظله العالی) آنگونه باشیم که آنها با امام خمینیرحمهالله بودند. امام، امام است؛ چه خمینی و چه خامنهای، هر دو از کوثر پربهای قرآن مجید و تداومبخش و تجلّیبخش ولایت غدیرند.
پینوشـــــــــــــتها:
(1). مائده / 54.
(2). تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، انتشارات دارالکتب الاسلامیه، چاپ دهم، تهران، 1370 هـ. ش، ج 4، ص 418.
(3). احزاب / 23.
(4). مائده / 54.
(5). بحار الانوار، علامه مجلسی، انتشارات اسلامیه، تهران، بیتا، ج 67، ص 309.
(6). اولین تاریخ کربلا، ابی مخنف، انتشارات دارالکتاب، قم، 1386 هـ. ش، ص 328؛ «اُوصِیکَ بِهَذَا رَحِمَکَ اللهُ.»
(7). گلزار شهدای علی بن جعفرعلیهالسلام، قطعه شهدای والفجر8.
(8). به نقل از پدر شهید محمدحسین ترابیان.