يكي از شاگردان شيخ مي گويد: روزي خدمتشان عرضه داشتم كه اگر اجازه دهيد با هم به زيارت حضرت رضا عليه السلام مشرّف شويم؟ فرمودند: « اجازه ام دست خودم نيست!» ابتدا براي حقير اين مطلب قدري سنگين آمد كه چگونه ايشان مي فرمايند: اجازه ام دستم نيست، تا اين كه زماني گذشت، فهميدم كه بنده ( خدا) غير از اراده حقّ رأيي از خود ندارد و كارهايش منوط به اجازه و رضاي اوست. بعد از مدّتي دربارة اخلاص و زيارت آن وجود مبارك صحبت شد، فرمودند: « ما اگر براي خدا مشرّف شويم و جز رضاي خدا چيزي در نظر نباشد، حضرت از اين زاير پذيرايي ديگري خواهد نمود. يكي از سفرها كه بنده مشرّف شدم و جز خدا چيزي منظورم نبود، حضرت رضا عليه السلام چنان عنايتي نمود كه از كثرت محبّتش واله شدم و اگر اين محبّت شكلي داشت، برايت مي گفتم، ولي اگر بخواهي اين محبّت را به عين مشاهده و درك كني، خود را تزكيه و خالص كن تا ببيني بنده چه ديده ام!؟»
كيمياي محبت-ري شهري